به گزارش پایگاه خبری-تحلیل طلیعه؛ دکتر کاشی در ابتدای این نشست بیان کرد: بنده به مقدمه میپردازم و آن هم این است که در وهله اول باید بپرسیم امرملی یعنی چه؟ امر ملی جایگاهی در ادبیات علوم سیاسی ندارد و به نظرم بیمعناست. چون دلالاتی دارد که میتواند دلالاتی داشته باشد که با سرشت امر سیاسی سازگار نیست. خیال میکنم مقصود از وضع این واژه دلالت بر مفاهیمی مانند مصلحت و خیر عمومی است و اینها بسترهای شناختهشدهای هستند.
او ادامه داد: بنابراین باید گفت چه منطقی وجود دارد بین فرم سازماندهی ملت-دولتها و مقوله مصلحت و منابع عمومی. ملت-دولتها اساسا یک فرم هستند. فرم سازماندهی سیاسی به اقتضاء زمان شکل میگیرد و هیچ حقیقت و اصالتی ندارد. دولت-ملتها نبودهاند و بعدا هم نخواهند بود.
دکتر کاشی با اشاره به اینکه ما تا کنون در تاریخ بشر سه فرم را تجربه کردهایم گفت: غیر از ملت-دولتها، ما دولت-شهرها و امپراطوریها را نیز تجربه کردهایم. بنابراین اینها سه فرم سازماندهی جمعیت است که تاکنون تجربهشده است. آنچه مهمتر از فرمهاست در واقع سرشت امر سیاسی است که ناظر بر مصلحت عمومی است و در هر کدام از این سه فرم برای تامین مقصود ما که خیر عمومی است محدودیتها و امکاناتی وجود دارد.
وی اضافه کرد: بنابراین میتوانیم از فرمهای سازماندهی سیاسی جمعیت به مثابه اشکالی که امکانات و محدودیتهایی برای خیر عمومی دارند منظور کنیم و نهایتا بگوییم ملت-دولت نسبت به فرمهای پیشین چه امکانات و محدودیتهایی برای مصلحت عمومی ایجاد میکند. ما در دولت-ملتها با یک همگنی زیاد جامعه مواجه هستیم. جمعیت همگن است و بنابراین یک فرمی هست.
دکتر کاشی بیان کرد: در امپراطوریها گسیختگی زیاد است و وحدت کم مایه دارد و در ملت-دولتها گسیختگی امپراطوری وجود دارد اما وحدت پرمایهای هم با آن همراه است. در هر سه فرم جوهر سیاست واحد است. جوهر سیاست یعنی تشریک مساعی یک جمع برای ساختن یک دنیای مشترک. بنابراین فعال بودن و مشارکت عملی جمعی برای ساختن جهان، هرچه جز این باشد مصلحت عمومی بیمعناست. مصلحت عمومی متعلق میدان مشترک کنش جمعی است که در نتیجه این کنش جمعی یک جهان مشترک شکل میگیرد و مصلحت عمومی در پرتو این جهان مشترک صورتبندی میشود.
او با بیان اینکه ملت-دولتها یک امکان فوقالعادهای دارند برای ایجاد جهان مشترک که فرمهای پیشین را نداشتهاند افزود: فرمهای پیشین برای جهان مشترک فردیت آدمها را منحل میکرد. ملت-دولتها تنها فرمی هستند که امکان وحدت دو امر متناقض را فراهم میکنند. فردیت انسان، استقلال فردی و شخصیت منفصل آدمیان از جمله این موارد است.
دکتر کاشی با بیان اینکه انسانها به خودی خود اصالت و شخصیت دارند اما در عین حال میتوانند در یک حیات مشترک جمعی برای احداث جهان مشترک مشارکت کنند عنوان کرد: آنچه که به آن میگوییم زیست دموکراتیک. یعنی پیوند بین فردیت و جمعیت. حفظ این تعادل هنر مرد سیاسی و سامان سیاسی است وگرنه میتواند به یک گسیختگی آنارشیک سقوط کند و از طرفی دیگر به فاشیسم مردمی. فاشیسم حاصل دنیای جدید است و فردیت را منحل میکند و فردیت رادیکال ضداجتماعی، جامعه را منحل میسازد. یک سیاست نوبهنو شونده، یک سیاست مدام؛ این مدل سیاست یک هنر خلق مدام است.
او با اشاره به اینکه فرم ملت-دولتها یک محدودیت دارند، بیان کرد: ملت-دولتها بهخاطر اینکه برخلاف دولت-شهرها، سیاست در یک گستره وسیع است به شکل مستقیم نمیتواند اعمال شود بنابراین پدیده نمایندگی اتفاق ناگزیری است که در دولت – ملتها رخ میدهد
او با اشاره به اینکه فرم ملت-دولتها یک محدودیت دارند، بیان کرد: ملت-دولتها بهخاطر اینکه برخلاف دولت-شهرها، سیاست در یک گستره وسیع است به شکل مستقیم نمیتواند اعمال شود بنابراین پدیده نمایندگی اتفاق ناگزیری است که در دولت – ملتها رخ میدهد اما سوال اصلی که از ابتدای شکلگیری دولت – ملتها از جمله در اندیشه ژان بودَن، شکل گرفته این بوده که حکومت چگونه میتواند حقیقتا مصلحت عمومی را نمایندگی کند چون آنها یک اقلیت و مردم یک اکثریت پرشمار و متکثر هستند. معتقدم یک دوگانه در فلسفه، بودَن شکل گرفته است که جامعه یک پدیده طبیعی است و در اندیشه فیلسوفان مسلمان هم وجود دارد اما جامعه در دنیای مدرن، نمیتواند دیگر طبیعی انگاشته شود. حال چگونه یک گروه اقلیت، یک جمع متکثر و ناهمگن را نمایندگی میکنند؟ بودَن مسئله دست خدا را به میان آورد و گفت خدا میانجیگری میکند لذا دولت به این اعتبار میانجیگری میکند که تجلیگر روح الهی است. امروز حکومت در فرم دولت ملتها مردم را نمایندگی نمیکنند.
به گفته این استاد علوم سیاسی، در همین حوادثی که در این چند ساله در دنیا اتفاق افتاده از ماجرای وال استریت در آمریکا، جلیقه زردها در فرانسه، اتفاقات لبنان، ایران و عراق، یک صدا وجود داشت که آنها ما را نمایندگی نمیکنند! یعنی دولت سوداهایی دارد که مردم آنها را نمیفهمند. در ایران دولت به درآمد نفت وابسته و در کشورهای دیگر هم به چیزهای دیگر وابستهاند لذا سوداهایی دارند اما مردم، در نهایت و در دراز مدت نمیدانند که این سوداها برای آنها چه اهمیتی دارد لذا دولت و ملت از هم بیگانه میشوند بنابراین مسئله نمایندگی، زخم درمانناپذیر دولت ملتها است. البته به تازگی تئوریهایی برای حل این مشکل دولت ملتها در راستای تأمین خیر عمومی مطرح شده است.
او درباره ناسیونالیسم هم سخن گفت و توضیح داد: در بنیاد مدرنیته آغازین چیزی به نام ناسیونالیسم نداریم بلکه بعدها در قرن نوزدهم است که این پدیده شکل میگیرد و مخصوصاً در آلمان، نوعی باور به روح ملتهاست. واقع قضیه این است که در مدرنیته، بین فردگرایی و قانون و بین خواست مردم و نمایندگی، گپهایی وجود دارد و حفظ تعادل بین اینها همیشه دشوار بوده است بنابراین
دکتر کاشی با بیان اینکه ناسیونالیسم نوعی گریختن از این گپهای فرم سیاسی دولت – ملتهاست بیان کرد: دو روایت از ناسیونالیسم وجود دارد و باید تعیین تکلیف کنیم از کدامیک حرف میزنیم. یک روایت، جهانروا است و اساسا معتقد است آرمان ما، زندگی در یک جهانشهر است اما در این شرایط فکر میکنیم گام اول آن ایجاد وحدت عام بین یک جمعیت محدود در گوشهای از جهان است و این گامی میشود که بعد به یک وحدت جهانبشری برسیم بنابراین ملت در ساخت بنیادین یک مفهوم گشوده به جهان است اما در طول تاریخ، روایتهای معکوس، بیشتر مسلط شد و آن هم «ما»ی برتر بود و اینکه ما باید سرنوشت جهان را تأمین کنیم. بنابراین ملت در معنای مسدود، نه تنها به نفع جهانیان نیست بلکه منافع کشور خود را هم تأمین نمیکند.
او درباره تعریف مصلحت عمومی هم توضیح داد: من در ابتدا درباره یک مفروض صحبت میکنم مصلحت عمومی گفته میشود وجه عمومی دارد و نخبگان آن را تعیین و به گفتمان تبدیل میکنند در این پیش فرض یک بعد رادیکال سیاست مدرن نهفته است. در سیاست مدرن از همان روز اول وجه ملزومات طبیعی حیات تنانه مهم شد. سیاست تنانه است و شما در روایت هابز و لاک میبینید که این سیاست به معنای تنانگی یعنی امر روزمره مردمان عادی. سیاست یک جور ساماندهی به نیازهای تنانه است. دنیای مدرن از سر منزل خواستهای تنانه شکل گرفت و مردم نقطه آغاز فهم سیاست مدرن شدند. عقل هم در اینجا یعنی ما به دلیل آشوب ناشی از این خواستههای تنانه نوعی جامعه را ساماندهی کنیم که مطالبات تنانه بر آورده شود. این همان اقتضای زندگی است. اصلا سیاست مدرن به این معنا ربط دارد. قرار نیست مردم تربیت شوند! در چنین حالتی عقلانیتی که بتواند بهترین امکانها را فراهم کند اتفاقا از پایین است و از سوی نخبگان صورت نمیگیرد که به گفتمان تبدیل شود.
او ادامه داد:آن چیزی که محتوم است خواستهای تنانه در بستر کنشهای مردمی مشخص شود و پارادوکسش اینجاست که در نهایت به نخبگان میانجامد. ما نباید به نخبگان قدسیت و مرجعیت بدهیم و باید خواست نخبگان را به خواستههای مردم ارجاع دهیم. مصلحت عمومی به صورت ایدئولوژیک قابل صورتبندی روی کاغذ نیست.
دکتر کاشی با تاکید بر اینکه فرایندهای اکنونی باید فعال باشد و بعد تحلیل شوند متذکر شد: البته من نقش نخبگان را صفر نمی کنم چون گاهی فاشیسم را ملتها ساختند. اما باید متوجه این دوگانه مردم و نخبگان باشیم در این داوری دوگانه باز مردم داورند. ما البته نیاز داریم مردم را نقد کنیم.
او با اشاره به اینکه ما دو ورطه خطرناک داریم گفت: یک جور سیاست نخبهگرایانه که زندگی را ناممکن میکند و امکان زندگی را معدوم میکند دیگری سیاست عوامانه است که آن هم خطرناک است. اما لحظه ماکیاولی یعنی ایجاد توازن بین این دو مفهوم.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه مطالبات تنانه مردم واقعیتی است که عقل ابزاری باید به آن تن بدهد یادآور شد: ما در فهم سیاسی جدید متوجه شدیم تنانگی چگونه کمال میآفریند و هر گونه کمالی که از سطح تنانگی فراتر میرود آرمانی سرکوبگر است چون ما هنوز در متافیزیک فکر میکنیم و معتقدیم تن عرصه شهوات است و باید کنترل شود.
دکتر کاشی گفت: تن در سیاست مدرن به مثابه عشق، دگر پذیری و … است. پیامبر بذر معنویت را در زندگی واقعی کاشت و با زندگی تنانه مردم سازگاری داشت. باید از دوگانگی تن و اخلاق دست برداریم.
او ادامه داد: خواست تمامیت ارضی در شرایطی مطرح میشود که سیاست زنده است. اما اگر سیاست خودش مرده است و مردم سوژههای سرکوب شدند آن وقت اینکه مانند طرفداران دکتر طباطبایی بگوییم به قیمت خون هم این تمامیت ارضی را حفظ میکنیم درست نیست. در مرگ سیاسی هیچ ارزشی مانند تمامیت ارضی وجود ندارد بنابراین اول باید سیاست در جامعه فعال شود و همگان خیال کنند در یک فرایند مشترک حضور دارند آن وقت تمامیت ارضی معنا دارد. الان یک گروههای پان ایرانیستی پیدا شدند میگویند با قیمت خون هم از تمامیت ارضی دفاع میکنیم این درست نیست.
به گفته دکتر کاشی، چه در ایران و چه در دنیا چرخشی در فهم سیاست داریم که حرکت از درک فراگیر ملت به فهم پلورالیستی ملت است. ما شاید در چهارچوب جمهوری اسلامی به درک پست اسلامی نیاز داریم. چون اگر این فرایند ادامه داشته باشد همین طور از قطار انقلاب افراد مختلف پیاده میشوند.
او افزود: در میدان متکثر جامعه عدهای ممکن است بی دین باشند. جمهوری اسلامی باید تکلیفش را با بی دینها مششخص کند. ولی باید حق برابر سیاسی داشته باشند. عدهای مسلمان نیستند. عدهای شیعه نیستند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ما باید درکمان را از ملت متکثر و از پایین کنیم ادامه داد: آن وقت این بحران نمایندگی را تا حد زیادی تقلیل میدهد. ۵۰ سال پیش زنان، سنیها و …. سوژگی خاص نداشتند اما الان چون درک متکثر و از پایین وجود ندارد اینها سوژه شدند. جامعه امروز ایران باید این تغییر منظر به سیاست را ایجاد کند. تشیع باید نقش یک روغن را ایفا کند و رابطه سنتیها و مدرنها، بی دینها و دین دارها را نرم کند.
دکتر غلامی به عنوان دیگر سخنران این نشست بیان کرد: بنده معتقدم میتوان امر ملی را اقتضای عینی ملت – دولت تعریف کرد. البته درست است که ما در علوم سیاسی مفهومی جا افتاده به نام امر ملی نداریم اما در یک قرائت غیر رایج دیدم از امر ملی تحت عنوان دانشی که نقش فرهنگ را در تثبیت هویت ملی و عمل روزمره سیاسی انجام میدهد یاد شده است و کتابهایی هم در این زمینه نوشته شده است اما این مفهوم و قرائت غیر رایج از امر ملی چندان با آن چیزی که مد نظر بنده است مطابقت ندارد چراکه نظر بنده این است که امر ملی را میتوان اقتضای عینی دولت – ملت نامید.
او افزود: میتوان گفت امر ملی، یک ایده، حالت، شرایط، سنجه، منطق و عقلانیت یا عینیت و تجسم است و بنده این آخرین مورد را بیشتر قبول دارد و معتقدم جنبه عینی و تجسدیافته دولت – ملت را میتوان امر ملی نامید. مسئله مناقشه برانگیز این است که امر ملی و فراتر از آن دولت – ملت، یک محصول مدرن است و نمیتوانیم خارج از اتمسفر مدرنیسم در جستوجوی دولت – ملت و امر ملی باشیم. قبل از دوران مدرن، چیزهایی شبیه دولت و ملت حتی در تاریخ باستان داریم که میتوانیم درباره آن صحبت کنیم اما به نظر میرسد اینها بسیاری از مولفههای امر ملی و دولت – ملت را نداشتند.
او ادامه داد: برخی افراد، جامعه – شهرهای بزرگ را نوعی دولت ملت معرفی میکنند و مثلا نظریه ایرانشهری، تلاش میکند در پی احیای چیزی باشد که آن را به عنوان قله دولت – ملت تعریف میکند اما چنین نظریاتی مخالفان جدی هم دارند و حتی برخی آنها را پارادوکسیکال معرفی میکنند چون نمیتوان به ایرانشهری، یک لباس مدرن پوشاند و از درون آن دولت ملت بیرون آورد. حتی قبل از دوره صفویه، ما واحد سیاسی مستقلی به نام ایران نداریم و ایران به صورت ملوک الطوایفی اداره میشود و هر وقت قدرت بزرگی آمده تلاش کرده این طوایف را به سمت خودش بکشاند و از آنها خراج گرفته و در تامین امنیت آنها کمک کند اما صفویه یک انسجام سیاسی نسبی خلق کرد و البته مذهب تشیع هم در این زمینه نقش داشت لذا در طول تاریخ گزارشهای نداریم که مناقشاتی در این زمینه پیش آمده باشد و در نتیجه چیزی شبیه دولت – ملت ایجاد شد اما با توضیحی که دادم نمیتوان صفویه را هم با نظریه دولت ملت انطباق دارد.
به گفته دکتر غلامی، شاید بتوان آغاز دولت ملت در عصر مدرن را به پیمان وستفالی گره زد که البته در آن دوران هنوز مدرنیته به معنای کامل شکل نگرفته بود اما پیمان وستفالی به یک جنگ خونین سی ساله در جوامع اروپایی که محور جنگ آنها هم دین بود پایان داد و کشورهای مستقل هم شکل گرفتند. اگر ما دولت ملت را مدرن بدانیم به طور طبیعی نمیتوانیم امر ملی به عنوان اقتضای دولت – ملت داشته باشیم که به بنیادهای مدرنیسم پشت کند؛ بنابراین به نظر میرسد آزادی سیاسی به عنوان یکی از حلقات مدرنیستی در دولت – ملت به کلی مفقود باشد. در مقام عمل در جاهایی میبینیم مدرنیسم سیاسی با استبداد هم نوعی سازگاری نشان میدهد که میتواند سازگاری درونی هم نباشد اما معتقدم کمال یافتن امر ملی با استبداد محال است و چنین سازگاری را باید امری اضطراری در نظر گرفت.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با بیان اینکه اگر مردمسالاری، مشارکت سیاسی، عدالت یا تأمین منافع و مصالح را مولفههایی مهم در یک کشور در نظر بگیریم استبداد اینها را تضعیف میکند یادآور شد: هرچند گونههایی از استبداد هم داریم که رضایت عمومی را به دنبال داشته است برای مثال برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس یا در غرب آسیا دموکراسی به معنای مصطلح ندارند اما نوعی رضایت را در جامعه خودشان پدید آوردهاند اما با این حال کمال امر ملی در این جوامع استبدادی نمیتواند شکل بگیرد و جنبههای ایدئولوژیک و آرمانگرایانه در این جوامع بسیار پررنگ شده و در مواردی وجه رادیکال پیدا میکند. مثلا در آلمان نازی هم امر ملی حضور پررنگی داشت اما یک امر ملی ایدئولوژیک و آرمانگرایانه بود که خالق فاشیسم شد. البته امروزه وجهی از مدرنیسم نیز وجود دارد که تلاش کرده با سنت آشتی برقرار کند ولی این در جای خودش باید مورد بررسی قرار گیرد که آیا امکانپذیر است یا خیر؟
او با اشاره به اینکه هدف ناسیونالیسم حمایت از منافع ملی است گفت: اما مهمترین سؤال در این بخش این است که منافع ملی چیست؟ منافع ملی چیزی است که عقلانیت عمومی آن را میپذیرد و تبدیل به گفتمان میشود.
او ادامه داد: دموکراسی به شناخت منافع ملی کمک میتواند و میتواند سنجهای برای این باشد که منافع ملی تبدیل به گفتمان شده است یا خیر؟ اما بیش از دمکراسی جوامع نخبگانی و رهبران فکری با سازوکارهای عقلی منافع ملی را مشخص و به مردم عرضه میکنند.
به گفته غلامی، جنبه افراطی ناسیونالیسم را نمی شود نفی کرد و حتی این نوع از ناسیونالیسم با امر ملی سازگاری دارند. مانند آنچه که در آلمان هیتلری رخ داد. شاید این تلقی که ناسیونالیسم با دین داری در تضاد باشد جای سؤال است چون در جوامعی که دین جز زندگی لاینفک مردم است و روحیه عمومی و همبستگی ایجاد میکند میتواند به انسجام امر ملی بینجامد بنابراین دین داری مخالف ناسیونالیسم نیست.
او مولفههای امر ملی را برشمرد و گفت: یک. ظهور «خودآگاهی اجتماعی» و شکل گیری هویت جمعی در برابر غفلت اجتماعی و فقدان تشخص اجتماعی؛ دو. انسجام ملی در مقابل شکاف و از هم گسستگی؛ انسجام بر چه اساسی؟ بر اساس نقاط مشترک فراوان، علایق و دلبستگیهای مشترک فراوان؛ در جهت حفظ سنتها و آداب و رسوم کلان و خرد که در مقابل تحجر مآبی و یا روشنفکرزدگیها و به دور انداختن سنتها قرار دارد. چقدر ما سنتهای انسانی غنی در ایران داریم که به برکت اسلام چندین برابر شده است؛ یکی از سنتهای خوب ایرانی، مرجعیت خردمندانِ ریش سفید در جامعه است که همواره میتواند اثر معجره گونه در انسجام ملی داشته باشد؛ سه. تمامیت ارضی در مقابل تجزیه و تکه تکه شدن.
چهار. عینیت یابی یک واحد سیاسی منسجم در برابر نوعی خودرأیی، استحاله تصمیمات، فقدان رابطه قوی بین ستاد و صف و حتی تن دادن به سطحی از آنارشیسم؛ پنج. استقلال سیاسی در برابر سرسپردگی سیاسی ( استقلال با تعامل جهانی منافاتی ندارد )؛ شش. منافع ملی در برابر منافع جناحی و گروهی و منافع صاحبان ثروت؛ هفت. غیرتورزی در برابر مداخله بیگانه؛ بیگانه در امر ملی، تا حدود زیادی، از تهدید به فرصت تبدیل میشود. هشت. مردمگرایی به مثابه ستون جامعه در برابر مردم را تشریفاتی و تزئینی دیدن و رعایت آزادیها، حقوق و عدالت آنها را نکردن. در امر ملی، نگاه توده وار به مردم از جهتی خوبه و از جهتی خوب نیست. خوب نبودن آن به کمرنگ دیدن حقوق و آزادیهای فردی و حقوق و آزادیهای اقلیتها برمی گردد. ؛ نه. نیک ورزی و شفقت و مهربانی و اعتماد مضاعف به هموطن ( که در سرمایه اجتماعی بحث مهمی است )؛ ده. شوق پیشرفت و رقابت مثبت و سازنده با دیگر کشورها و یازده. در نظر گرفتن قانون به منزله نخ تسبیح، در واقع، قانون سالاری یکی از مؤلفههای مهم در امر ملی محسوب میشود. نمیتوان به امر ملی قائل بود اما با قانون بر اساس منافع جناحی و گروهی بازی کرد.
این استاد دانشگاه گفت: ما نمیتوانیم بگوییم به عالم سیاست پرتاب میشویم. چون اداره جامعه با سیاست ورزی و فلسفه ورزی فرق دارد. عقلانیتی که من از آن حرف میزنم عقل ابزاری در آن مفقود نیست. در چنین واقعیتی ایده آلیسم در برابر آرمان گرایی قرار میگیرد. واقع بینی در این عقلانیت شرط است.
او در پاسخ به این سؤال که کدام مؤلفه از مولفهها در امر ملی نقش کانونی و مرکزی دارد؟ یادآور شد: در هر کشوری نقطه کانونی میتواند متفاوت باشد. امر ملی یک لباس یک اندازه و دوخته نیست که بتوان آن را به تن هر کشوری کرد، با این حال به طور عموم، ممکن است در نگاه اول تمامیت ارضی یا انسجام سیاسی مولفه کانونی به نظر برسد اما من، مردم سالاری را مؤلفه اصلی میدانم که منبع قدرت محسوب میشود.
او ادامه داد: در ایران، من با رویکرد تاریخی تشیع را مهم ترین مولفه قلمداد میکنم چرا که این تشیع بوده که همواره ایران را به مثابه یک کل در ام تنیده حفظ کرده است. در واقع، هر کجا که ایران در معرض نابودی بوده، شیعه به داد ایران رسیده است. البته به نظر من، شیعه ذاتا مردم گراست. یعنی با مردم گرایی که من آن را منبع اصلی قدرت تلقی کردم منافاتی ندارد. طرح نظام مردم سالاری دینی در فرهنگ شیعه معاصر هم ریشه در قرابت شدیدی دارد که بین مذهب تشیع به عنوان عقلگرا ترین مذهب اسلامی با مردم گرایی میتوان یافت.
دکتر غلامی درباره اینکه تن دادن به امر ملی چه مدل یا مدلهایی از حکمرانی را به دنبال دارد؟ بیان کرد: دو مدل جامعه گرا و مشارکتی را در این باره میتوان نام برد. در جامعهای که امر ملی مهم است، مدل لیبرالیسم که به بسط فردگرایی و به اتمیزه کردن جامعه میانجامد، جواب نمیدهد. در یک جامعه دینی که اکثریت مردم دیندار هستند، مانند ایران، مدل حکمرانی دینی هم جواب داده هر چند کمبودها و کاستیهایی هم دارد. در حکمرانی دینی هم به آزادی فردی بهاء داده میشود و هم جامعه و حقوق اجتماعی و عدالت اهمیت دارد. حکمرانی دینی از نوع شیعی ظرفیتهای بی نظیری را برای رشد کشور و در غلبه بر بحرانها بوجود میآورد.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در پاسخ به این سؤال که مردم، جامعه و احزاب سیاسی در مواجهه با امر ملی چه مسئولیتهایی دارند؟ توضیح داد: امر ملی است که زمینه شکل گیری منافع ملی را فراهم میکند. عامل وحدت و انسجام است. قدرت بخش است و امکان عبور از چالشها و بحرانهای ملی را فراهم میکند.
او ادامه داد: لذا اصول امر ملی باید در هر شرایطی خط قرمز همه به ویژه گروهها و احزاب سیاسی باشد. مثلا احزاب باید نسبت به هر اتفاقی که تمامیت ارضی را به خطر بیندارد، انسجام را تضعیف کند، دوستی و برادری میان مردم را کم کند و جامعه را چند پاره کند، کشور را در برابر تهدیدات بالقوه بی دفاع کند، مردم را از صحنه خارج کند، حساسیت به خرج دهند و نه تنها از آن فاصله بگیرند، بلکه با آن مقابله کنند.
دکتر غلامی درباره اینکه اپوزسیون رسمی به معنای مصطلح در علوم سیاسی چه نوع مواجهه ای با امر ملی باید داشته باشد، چه برخوردی با امر ملی از اپوزسیون ناروا تلقی میشود عنوان کرد: همه نوع اپوزسیونی در علوم سیاسی، دشمن تلقی نمی شود.
به گفته دکتر غلامی، اپوزیسیون دو نوع است : یکم. احزاب یا گروههای سیاسی که نظر ایدئولوژیک یا اصول حکمرانی با دولت، حزب یا گروهی که کنترل سیاسی را در دست دارند، مخالفند. دوم؛ گروه یا مجموعه ای که با کل نظام مخالفند و درصدد براندازی آن هستند. در اینجا اپوزسیون نوع اول مخالفی است که میتواند در چارچوب قانون اساسی مخالفت کند اما نوع دوم، هیچ چیزی را قبول ندارد. با این حال، هر دوی اینها، صرف نظر از اینکه چه میزان از مردم طرفداران هستند، در اتمسفر ملیت قرار دارند. اپوزسیون به معنای مصطلح در هر دو نوعش، نمی تواند محکمات امر ملی را نادیده بگیرد. نمی تواند به تمامیت ارضی، هویت ملی، کرامت ملی، منافع و مصالح پایهای ملی چه در نظر و چه در عمل، یا جان مردم بی اعتنا باشد و الا خصم بیرون از نظام تلقی میشود. اگر اپوزسیون به امر ملی پشت کند، دیگر اپوزسیون نیست و به جزئی از نیروی متخاصم تبدیل میشود. در اینجا امر ملی لزوما مساوی دولت بالمعنی الاعم نیست.
دکتر غلامی در پاسخ به این سؤال که نظام تعلیم و تربیت در قبال تقویت امر ملی در جامعه چه نقش مشخصی باید ایفا کند و تجارب کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟ عنوان کرد: اگر ما به مقوله ای تحت عنوان تربیت اجتماعی و تربیت سیاسی قائل باشیم، و برداشتن بار اصلی این کار را متوجه نظام آموزش عمومی تلقی کنیم، حتما نظام آموزش و پرورش در این زمینه وظایف مهم و منحصربفردی بر عهده دارد. در کشورهای دیگر هم چنین مسئولیتی متوجه آموزش و پرورش هست و در بعضی کشورها خیلی دقیق، حساب شده و موفق هم عمل میکنند.
این استاد دانشگاه گفت: هویت ملی باید در آموزش و پرورش تقویت شود، درک عمومی نسبت به منافع ملی، شیوه مشارکت سیاسی، چگونگی فهم حقیقت و تمییز دادن آن از دروغ سیاسی، سبک نقادی و اعتراض و خیلی چیزهای دیگر
دکتر غلامی با بیان اینکه به نظر میرسد فعلا آلترناتیوی برای ملت- دولت متصور نیست افزود: حتی مجامعی مانند اتحادیه اروپا نیز نتوانسته اند ملت- دولت را کنار بگذارند و اصولا چنین امکانی وجود ندارد. اما این نظم سیاسی به شدت از این ناحیه تضعیف شده و خواهد شد.
او افزود: اراده ملی برای تغییر و تحول تضعیف میشود و شرایط تحت یک شبه جبری به ملتها تحمیل میشود. دایره اثرگذاری دولت و ساختارهای آن، و از همه مهم تر، قانون ملی، دائما کوچک و کوچک تر میشود. انسجام سیاسی لطمه میخورد. نظام ارزشی دچار به هم ریختگی میشود و در نهایت زمینه برای مدیریت افکار عمومی از سوی نیروهای متخاصم فراهم میشود.
ما در اتمسفر جمهوری اسلامی نیازمند نداشتن نگاه کاریکاتوری به مردم سالاری دینی هستیم. حداکثری کردن مشارکت یکی از این مصادیق است هر جا این مشارکت کردن را کم کنیم از مردم سالاری کم کردیم. حق اعتراض، شفافیت، حقوق اقلیت و … از دیگر مواردی است که باید به آن اهمیت بدهیم.
او در پاسخ به این سؤال که اگر بخواهید از وضعیت امر ملی در ایران ارزیابیای داشته باشید چه شاخصهایی را برای این ارزیابی مد نظر قرار میدهید؟ عنوان کرد: یک. هویت ملی و فرهنگ عمومی ناشی از آن؛ دو. نظام ارزشی مشخص و فراگیر ؛ سه. انسجام و هماهنگی اجتماعی ؛ چهار. درک مردم از منافع و مصالح ملی؛ پنج. مشارکت سیاسی ؛ شش. مسئولیت پذیری اجتماعی؛ هفت. همکاری و تعاملات اجتماعی؛ هشت. استقلال به معنای خوداتکایی؛ نه. دینداری به عنوان عامل مفصل بندی اجتماعی ؛ ده. اطمینان مردم به تامین منافع ملی توسط نظام حکمرانی؛ یازده. قدرت ملی برای مقابله با چالشها و بحرانها.
انتهای پیام/.