به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۷۳ مجله پنجره، محمود حسنی درباره لایه های پنهان زندگی غربی یادداشتی نوشته است که در ادامه می آید:
توسعه به یک بُردار شبیه است. برداری که هم حرکت را نشان میدهد و هم جهت آن را. غربیها میگویند جهت توسعه، به سمتی است که ما ایستادهایم. افق مطلوب اینجاست و هرکس که از این نقطه فاصله دارد، از مسیر توسعه عقب افتاده است. همین دیدگاه است که دنیا را به سیاه و سفید، شمال و جنوب، توسعه یافته و در حال توسعه تبدیل میکند. غربیها معتقدند این بقیه کشورها هستند که باید سرعت خودشان را زیاد کنند و بکوشند که به ما برسند.
از منظر نگاه آنها اصلیترین هدف برای توسعه، بالا رفتن تولید ناخالص داخلی هر کشور است؛ یعنی بالا رفتن ثروت و رفاه اقتصادی، چرا که هدف از زندگی، لذت است و به حداکثر رساندن تمتعات مادی. پس برای ارضای این حاجت، نیاز به ثروت و فراوانی امکانات است. باید هر آن چیزی که انسان طلب میکند در اختیارش باشد. پس باید امکانات و فناوریها، فراوان و انبوه شود. باید قدرت خرید مردم بالا برود. همه باسواد باشند و از حقوق شهروندی خود مطلع.
پس طبیعتا با این زاویه نگاه، پاشنه آشیل این اهرم نجات بخش، باید اقتصاد باشد. این اقتصاد است که میتواند مردم را به آرامش و شادی برساند. با اقتصاد است که مردم میتوانند بیشتر و راحتتر مصرف کنند. فلسفه غرب معتقد است مهمترین خصلت انسان، سودجویی و منفعتطلبی است. انسان معاملهگر و صرفهجوست. اصلا مبتنی بر همین خلقت است که انسان کار میکند، تولید میکند و حتی به دیگران خدمت میرساند.
این روحیه سودجویی است که چرخهای اقتصاد را میچرخاند. در مدل غربی، انسان، تک بعدی معنا میشود. با این حساب انسان به یک موجود کاریکاتوری تبدیل میشود که ناچارا همه رفتارهای او باید با شاخص سودجویی توضیح داده شود. حتی خصلتهایی مثل وظیفهشناسی، محبت، مردمدوستی، آرامش و پرستش هم زیر سایه منفعت طلبی، گنجانده میشود.
جالب آنکه در نظرسنجی گالوپ، معلوم شده ضرورتا کشورهای پیشرفته، شادترین کشورها نیستند. در این نظرسنجی که در ۱۴۸ کشور انجام شده، اعلام شده:
۷ کشور از ۱۰ کشور جهان که مردمش فکر میکنند شادترین و خوشبینترین مردم هستند، در آمریکای لاتین قرار دارند. مردم این کشورها بهرغم ثروتمند نبودن معتقدند با آنها محترمانه رفتار میشود، در زندگی چیزهای جدیدی یاد میگیرند و احساس شادمانی میکنند. حالا باید دید نتیجه این توسعه کاریکاتوری، کشورها را به کجا رسانده است؟ بنیاد بینالمللی جرم و جنایت، برخی آمارها را منتشر کرده است:
در آمریکا سالانه بیش از ۵۰۰ هزار تجاوز به زنان و دختران بالای ۱۲ سال رخ میدهد و تعداد سایر خشونتها علیه زنان بیش از ۸/۳ میلیون مورد در سال گزارش شده است.
گفته میشود ۲۰ تا ۳۰ درصد زنانی که به به بخش اورژانس بیمارستانها مراجعه میکنند، روی بدن خودشان آثار ضرب و شتم دارند. این آمارها ما را به هراس میاندازد. پس با این اوصاف نباید مسیر پیشرفت و توسعه بقیه کشورها بهسمت وضعیت فعلی غربیها هدفگیری شود.
اندیشمندان مستقل معتقدند غرب در وضعیت سیاهی گرفتار آمده است؛ وضعیتی پر از آمارهای سقط جنین، افزایش طلاق، کاهش میزان تولد، افزایش خانوادههای تک سرپرست، خودکشی جوانان، مصرف مواد مخدر، بدرفتاری با کودکان و همسران، بیقیدی در امور جنسی. آمارها میگوید از هر ۵ کودک انگلیسی، یکی از آنها تنها با مادر یا پدرش زندگی میکند. در آمریکا یک سوم کودکان، یعنی ۱۵ میلیون کودک، بدون پدر، بزرگ میشوند و حدود ۵ میلیون کودک بدون مادر! در این کشور، حدود ۵۰ درصد ازدواجها به طلاق منجر میشود.
انجمن پزشکی آمریکا اعلام کرده هر سال در این کشور ۱۵۰۰ کودک در اثر تجاوزات جنسی جان خودشان را از دست میدهند. همچنین هر سال۱۴۰ هزار مورد جراحت علیه کودکان در جریان تجاوزات جنسی به ثبت میرسد. در یک گزارش آماری در سایت نقشه خانواده جهانی، برای سال ۲۰۱۲ گزارش شده ۴۱ درصد کودکان در آمریکا نامشروع و خارج از ازدواج رسمی متولد شدهاند. این عدد برای فرانسه ۵۶ درصد و برای آلمان ۳۵ درصد است.
حتی اگر از این آمارهای فرهنگی اجتماعی هم صرف نظر کنیم، از دریچه اقتصاد که رکن رکین تمدن غربی بوده است، هم اوضاع درخشانی رقم نخورده است. گفته میشود از هر ۳ کودک خانوادههای تک والدی در آمریکا، ۲ کودک در فقر مطلق بسر میبرند. وزارت کار آمریکا گزارش داده است در حال حاضر تعداد افرادی که بیش از ۶ماه است نتوانستهاند کار پیدا کنند با افزایش ۴۱۴ هزار نفری به بیش از ۶میلیون نفر رسیده است. یک گزارش میگوید هم اکنون ۱۵ میلیون آمریکایی بیکار هستند. عجالتا میتوان این تردید را جدی گرفت که مسیر پیموده شده توسط کشورهای توسعه یافته، مسیر خوشفرجامی نیست. اما واقعا فلش پیشرفت باید به کدام سمت و سو هدفگیری شود؟
انتهای پیام/