به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۷۳ مجله پنجره، بهنظر میرسد مجموع نظریهپردازیها درباره تبیین چیستی توسعه و چگونگی نیل به آن در ادبیات توسعه (جامعهشناسی و اقتصاد توسعه) با یک رویکرد روششناختی تجربی از شرایط دوران نوین زندگی مغرب زمین و نیز از مسیر طی شده تاریخی این کشورها برای نیل به این دوران انتزاع شده است.
زیرا دانش توسعه مثل همه علوم جدید یک دانش تجربی است، بر این اساس دانش توسعه مسئولیت تئوریزه کردن واقعیت توسعهیافتگی (شرایط زندگی دوران نوین غرب) و توسعهنیافتگی (شرایط زندگی دوران نوین کشورهای توسعهنیافته) و روند و مسیر توسعهیافتگی غرب را بر عهده دارد و ملاک صدق و کذب تئوریهای این دانش، مثل همه علوم دیگر تجربی، «واقعیت» خارجی است.
در روش تجربهگرایی، توسعه به مجموعه خصوصیات و ویژگیهای دوران نوین زندگی مغرب زمین بهخصوص با رویکرد اقتصادی و بهطور اخص رشد قابل قبول و فزاینده اقتصادی اشاره دارد. در این رویکرد این مفهوم زاییده شرایط تاریخی بهوجود آمده پس از دو جنگ جهانی و نیز استقلال کشورهای مستعمره است. پس از پایان دو جنگ جهانی و نیز استقلال کشورهای مستعمره پیشین متفکران و دانشمندان رشتههای مختلف علمی مشاهده کردند که با دو گروه از کشورها روبهرو هستند: کشورهای دسته نخست که بعدها کشورهای توسعهیافته، شمال، جهان اول و… نام گرفتند، دارای رشد اقتصادی بالا، درآمد سرانه بالا، رفاه عمومی بالا، بهداشت و سواد بالا، رشد جمعیت پایین و… بودند و دسته دوم، کشورهایی بودند که بعدها کشورهای توسعهنیافته، جنوب، جهان سوم و… نام گرفتند و دارای ویژگیهای مقابل کشورهای دسته نخست بودند. بنابراین، استقراء خصوصیات کشورهای توسعهنیافته، دانش جامعهشناسی توسعه و اقتصاد توسعه را بهوجود آورد.
دانش جامعهشناسی توسعه مسئولیت فهم خصوصیات و ویژگیهای اجتماعی این کشورها از نظر ارزشها، باورها، نهادها، دانشها، آداب، رسوم و سننن را برعهده دارد و دانش اقتصاد توسعه نیز خصوصیات اقتصادی این کشورها را بهصورت مقایسهای استقراء میکند. برای نمونه: پایین بودن نرخ پسانداز و به پیرو آن سرمایهگذاری پایین، دوگانگی اقتصادی و… از جمله خصوصیات اقتصادی کشورهای دسته دوم تلقی شد و توسعهنیافتگی مساوی با این ویژگیها تفسیر شد.
با این رویکرد، توسعه یک تعریف روشن پیدا میکند و آن خصوصیات زندگی فرهنگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورهای غربی در دوران معاصر است. بنابراین فرایند توسعه به معنای فرایند تغییر شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورهای دسته دوم بهسمت ویژگیهای کشورهای دسته نخست تلقی میشود.
بر اساس این رویکرد روششناختی برای فهم ماهیت توسعه و توسعهنیافتگی یک راه بیشتر وجود ندارد و آن این است که باید روز افزون خصوصیات امروزین کشورهای غربی بهصورت استقرائی و تجربی مورد بررسی قرار گیرد. فهم ماهیت توسعهنیافتگی نیز به معنای فهم خصوصیات کنونی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورهای جهان سوم بهصورت استقرائی و تجربی است. فهم فرایند توسعه که خود را در قالب راهبردهای توسعه نشان میدهد عمدتا به معنای فهم مسیر تاریخی حرکت بهسوی توسعهیافتگی، از سوی کشورهای غربی است.
چنانکه در بیانات رهبری حکیم انقلاب اسلامی (بهار ۱۳۸۸ ) نیز آمده است: «کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه و توسعهنیافته. خب، در وهله اول انسان خیال میکند توسعهیافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفتهای برخوردار است، توسعهنیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ درحالیکه قضیه این نیست. عنوان توسعهیافته ـ و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش میآید، یعنی در حال توسعه و توسعهنیافته ـ یک بار ارزشی و یک جنبه ارزشگذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی میگویند کشور توسعهیافته، یعنی کشور غربی! با همه خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیری سیاسیاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعهنیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. اینجوری میخواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است!» با توجه به این رویکرد، توسعه یک مصداق روشن، معین، عینی و خارجی بیشتر ندارد و توسعهنیافتگی هم به همین ترتیب.
انتهای پیام/