به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از شماره ۲۲ فصلنامه صدرا، – مایکل ال. بِوِرز- حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک منجر به طوفانی از نوشتهها شد که از درگیری میان تمدنهای اسلام نوبنیاد و غرب خبر میداد. مفسر برجستهای که درباره این رویدادها (که عمدتاً توسط محققان غربی نادیده انگاشته میشدند) صحبت میکرد، فیلسوف مراکشی طاها عبدالرحمن بود. درحالیکه کار او فراتر از وقایع تراژیک اما سادۀ یازده سپتامبر را نشانه گرفته بود، اما بهطور مستقیم نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون را به چالش میکشید و وضعیت کنونی دوگانهگرایی را نشان میداد.
این روشنفکر مسلمان متفکر، آثار بسیار مهمی را با هدف استقرار دوبارۀ فلسفه اسلامی در سنت ]نبوی[ با محوریت اخلاق در عمل نگاشته است. این آثار نهتنها در پی احیای اخلاقی درون کشورهای اسلامیاند، بلکه بهمثابه پیامی جهانیاند که هژمونی سکولار غربی موجود در فضاهای سیاسی، اجتماعی و فلسفی را به چالش میکشد. آثار او شامل مجموعهای متنوع از موضوعاتی است که حاوی نقد و بررسی مدرنیته سکولار غربی، فقدان نظریه اخلاقی درون آثار اسلامی مدرن، گفتوگوی بین فرهنگی و واسازی انتقادی دوگانهگرایی استعاری غرب از ضدیت عقل در برابر وحی است.
من در این بررسی کوتاه، بر سه کتاب منتشرشده عبدالرحمن پس از وقایع یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ تمرکز خواهم کرد. عبدالرحمن در دو کتاب اول خود پس از یازده سپتامبر یعنی حقوق عرب در تفاوتهای فلسفی (۲۰۰۹) و حقوق اسلامی در تفاوتهای فکری (۲۰۱۴) از حقوق اعراب و جهان اسلام در بهکارگیری فلسفه و جهانبینی خاص دفاع میکند که از هژمونی جهانی که در پی جهانیسازی مدرنیته سکولار غربی است پیروی نمیکند. او نقد خود را در هر دو کتاب از موضعی روششناختی آغاز میکند که بر اساس نظریه مدرنیتههای چندگانه «شموئل آیزنشتات» بنا شدهاند. بااینحال هر کدام از کتابها در مسائلی جداگانه درگیر میشوند که هر دو ریشه در هژمونی و جهانیسازی مدرنیته سکولار غربی دارند.
عبدالرحمن در حقوق عرب در تفاوتهای فلسفی بر حقوق اعراب در بهکارگیری فلسفه عربی خاص به جای تقلید کورکورانه سنت متافیزیکی غرب، تأکید میکند. او در حقوق اسلامی در تفاوتهای فکری از دوگانهگرایی ذاتی خشن مدرنیته سکولار غربی انتقاد میکند که جایگاه سنت اسلامی را بهمثابه «دیگری» کماهمیتتر در رابطه با خودش و سنتش قلمداد میکند. عبدالرحمن در این دو کتاب اول عمارتی از نقدها را میسازد که در حال بازسازی چشماندازش از مدرنیته اسلامی است که بر مبنای جهانبینی اخلاق اسلامی در کتاب اصلی او یعنی روح مدرنیته: مدخلی برای ایجاد یک مدرنیته اسلامی (۲۰۱۳) ساخته میشود. من به معرفی مختصر هریک از این کتابها بر اساس استدلالهای اصلی مستتر در آنها خواهم پرداخت.
حقوق عرب در تفاوتهای فلسفی
همانگونه که عنوان کتاب نشان میدهد، این کتاب بر حقوق فیلسوفان عرب برای مشارکت در مسائلی که به آنها مربوط است، در عوض مسائلی که از بیرون به آنها تحمیل شده است، دلالت میکند. درعینحال عبدالرحمن استدلال میکند که تاکنون روشنفکران مدرن مسلمان بهصورت کورکورانه از سنت سکولار فیلسفی غربی تقلید میکنند.
او قصد دارد که یک دوره جدید را برای فلسفه اسلامی ترسیم کند. او نقد خود را با این ادعا آغاز میکند که فیلسوف باید مسائل متعهدانه را مطرح کند. این شیوه پرسشی، پیششرط یک تعهد اخلاقی لازم برای فیلسوف درون محتوای مسئله خودش پیش از استفسار عملی است و الزامات اخلاقی کار فیلسوف را محدود میکند. او استدلال میکند که اخلاق بهعنوان گرایش مرکزی سنت اسلامی، گمشده آثار روشنفکران مدرن مسلمان بوده است؛ یا به دلیل فهم غلط آثار غربی و یا به دلیل تسلیم ساده سنت در برابر پارادایم سکولار غربی.
عبدالرحمن بر حق تفاوت فلسفی یا فکری بهمثابه یک حق آزادی برای پژوهشگران مسلمان از [بند] تقلید کورکورانه از سنت سکولار فکری غرب تأکید و اصرار دارد. [در حقیقت] برای او این آزادی، معطوف به تقلید کورکورانه از سه پروژه فلسفی است: فلسفه یونان، فلسفه اروپای غربی و فلسفه یهودی. او استدلال میکند که این سه لایه از سنت سکولار غربی، دو مانع عمده را بر سر راه فیلسوفان عرب قرار دادهاند.
فلسفه عرب میباید بر این دو مانع عمده که از سنت سکولار غربی ناشی شدهاند و روایت ساختهشده به دست آن، یعنی تضاد سفت و سخت دوگانه که عقل و وحی و همچنین دین و سیاست را از یکدیگر جدا میسازد، غلبه کند – موانعی که براساس ایده عبدالرحمن، اندیشه اسلامی را تضعیف و اسیر کردهاند. یکی از این دو مانع، مفهوم تفکر واحد یا جهانی شدن اندیشه است.
اندیشه واحد یک سبک از تفکر را بر همه فرهنگها و فلسفههایشان علیرغم تفاوتهایشان، [بهصورت خاص] تحمیل و همگون میکند. مانع دیگر آن است که هژمونی سیاسی-اقتصادی، حمایت مادی از جهانی شدن اندیشه سکولار غربی را فراهم میآورد که به باور عبدالرحمن، میکوشد تا تفاوتهای فکری را نفی کند. او اصرار دارد که حق تفاوت فکری، حقی طبیعی است که جهان [واقعی] را معنا میبخشد.
نکته اصلی مورد نظر او این است که تنها زمانی این حق طبیعی برای بیان آزادیهای فکری مورد قبول است که گفتوگوی واقعی برقرار شود. آزادی، تفاوت را مجاز میدارد و تفاوت منجر به گفتوگو میشود و یک گفتوگوی بسطیافته برای فرایند دستیابی به اخلاق جهانی کاملاً ضروری است. او خواستار آن است که روشنفکران مسلمان در تحقق این حق، به این مسئله پاسخ دهند که چگونه جهان اسلامی میتواند به بهترین صورت با مشکلات یک جامعه در حال مدرن شدن در دوران جهانی شدن سریع مواجه شود. او قصد دارد نیرویش را صرف مسائل مربوط به فیلسوف مسلمان کند، نه مسائلی که مختص فیلسوفان غرب است و موضوعات و مسائلی که آنها بر فیلسوفان مسلمان تحمیل میکنند. حق ابراز تفاوت، نیاز به یک فضای عمومی مناسب برای گفتوگو دارد که بخشی از هدف بسیار پیچیده عبدالرحمن در این سه کتاب است.
او استدلال میکند که رهیافت جستوجوی وفاق برای گفتوگوست که به موفقیت در نفی شکلهای پنهانی متفاوت و ویژه فضای خشونت بار دست مییابد. او دوسطح خشونت را از یکدیگر متمایز میکند: «خشونت بزرگ» مبتنی بر سرکوب و «خشونت کوچک» مبتنی بر توافق. او خشونت بزرگ را نیز به دو دسته تقسیم میکند: هم خشونت فیزیکی و هم خشونت معرفتی.
نخستین نوع خشونت شدید که خشونت فیزیکی است، جایی است که طرف ضعیف مجبور است موقعیت طرف برتر را از طریق اعمال مواد قدرت و یا نفوذ بپذیرد. نوع دوم خشونت شدید که خشونت معرفتی است، هنگامی به وجود میآید که یک حزب موضع حزب دیگر را [بهصورت قانونی] سرکوب میکند و آن را در گفتمان عمومی ناپذیرفتنی میسازد. هر دو نوع این خشونتها در پی آناند تا با استفاده از قدرت، گفتوگوی انتقادی و تفاوتهای افرادی را که در این گفتوگو درگیرند از بین ببرند. علاوهبراین حزب سرکوبشده را دعوت میکند که بهنوعی خشونتی مشابه را علیه خود حزبی که ابتدا اقدامات سرکوبگرانه انجام داده است، بازگرداند.
«خشونت کوچک» نوعی است که بر پایه توافق است. در این مورد، توافق یا سازش از طریق یک شخص ثالث میانجی مشروع و قابل قبول به دست میآید یا از طریق سازش میان دو حزب متضاد که از راه مذاکره متقابل به توافق دست یافتهاند، پدید میآید. به گفته عبدالرحمن هنگامی که حل و فصل از طریق مصالحه یا واسطهگری به دست میآید، خشونت نیز وجود دارد. دلیل آن این است که توافق از طریق حلوفصل تنها زمانی به وجود میآید که یک طرف یا هر دو طرف تقریباً یا بهطور کامل موقعیت ویژه و خاص خود را نفی کنند. نکتهای که او سعی ندارد بر آن تأکید کند آن است که توافق یا سازشِ متقابل مثبت نیست، بلکه او استدلال میکند که خود تفاوت در این مدل از گفتوگو به نقص یا خطایی تبدیل میشود که نیاز است بر آن غلبه شود.
از سوی دیگر، عبدالرحمن ادعا میکند که یک مدل گفتمانی که ریشه در یک دیالکتیک خلاقانه و گشوده دارد، بدون تمایز و تفاوت بیمعناست. [بنابراین] داشتن تفاوت مقدم بر گفتوگوست. برای یک گفتوگوی واقعی هیچ «توافق کاملی» وجود ندارد. در الگوی گفتوگوی عبدالرحمن، عدم توافق، یک هنجار است و باید آن را در عوض رهیافتی که به دنبال موضع جهانی شدن اندیشه، فرهنگ یا سازمانهای اجتماعی است – که در پی نفی سوبژههای ویژه است- پذیرفت.
حقوق اسلامی در تفاوت فکری
عبدالرحمن این خط تحقیق را با پیگیری کارش در توسعه دادن به رهیافت خود در اخلاق گفتمان ادامه میدهد. او در این کار با رویدادهای یازده سپتامبر و واکنش ایالات متحده به آن رویدادها بهعنوان نقطه شروع تحقیقش آغاز میکند. او روایتهای «خوب در برابر بد» و «شما یا با ما هستید و یا با آنها» را که رئیسجمهور جورج دبلیو بوش در رویداد یازدهم سپتامبر استفاده کرد، برجسته میکند.
او ادعا میکند طرحهای شعاری برای غرب، قدرتی مرکزی ایجاد میکند که از نظر عبدالرحمن بهعنوان اصل مخالفت دوگانهگرا توصیف میشود.
عبدالرحمن معتقد است که جدیدترین دوگانهگرایی در نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون به نمایش درآمده که به نفی یافتن ماهیت توافق میانجامد و موقعیت تشخیص متقابل، همکاری و ارتباطات بین ذهنی میان مردم و ملتها را تضعیف کرده است. او معتقد است که این دوگانهگرایی جدید، اصل تفاهم را که منجر به ائتلاف خود و دیگری میشود وارونه کرده است. برای او، بهترین راه برای رسیدن به این هدف از طریق جهاد است. او جهاد خود را نوعی جهاد اخلاقی توصیف میکند. جهاد اخلاقی در پی ایجاد یک فضای کنش ارتباطی است که خود مبتنی بر دو اصل ارتباط بین ذهنی است:
اول، در یک جهاد اخلاقی ایمان باید بخشی از فرایند گفتوگویی باقی بماند. به جای آنکه از یک فضای عقلانی آغاز گردد، شخص تلاش میکند تا از یک فضای اخلاقی قبل از بهکارگیری عقل آغاز کند، نه آنکه از یک نقطه نظر عقلانی به نتیجهای اخلاقی برسد؛
دوم این است که باید در یک فرایند ارتباطی با دیگران تعامل کنیم، به شرط آنکه دیگران درواقع خودشان باشند.
عبدالرحمن تأکید میکند که هیچیک از این اصول ارتباط بین ذهنی، بدون جهاد مستمر با خود به دست نمیآید. جهادگر اخلاقی [در حقیقت] کسی است که بر روی روح خود، روحیه خود و نفس خود برای تنها هدفش که یکپارچه کردن روح دیگری در خودش است، کار کند. این مسئله ضروری است که تلاش برای یافتن، درک کردن و رسیدن به احساسات دیگری به میزانی باشد که تجارب دیگری بهمثابه تجارب خودش باشد. هدف این است که با در نظر گرفتن احساسات دیگران بهمثابه احساس خود، در هر نوع گفتوگو و یا تعامل، تاب بیاورد.
این تلاش مداوم در فهم دیگران همچنان ناقص باقی خواهد ماند. بااینحال این تفاهم ناقص منجر به نفی ضدیت دوگانهگرای خشن میان خود و دیگری میشود. فضای گفتوگوی واقعی بینالاذهانی تنها مربوط به زمانی نیست که یک اجماع بینالمللی از هویت به دست آمده باشد. عبدالرحمن تأکید میکند که این فرایندی است که هرگز متوقف نمیشود.
روح مدرنیته: مدخلی برای تأسیس یک مدرنیته اسلامی
عبدالرحمن در کتاب سوم و نهایی خود، روح مدرنیته: مدخلی برای تأسیس یک مدرنیته اسلامی، گفتوگویش را با غرب به وسیله ایجاد و گسترش فهم خود از یک مدرنیته اسلامی به اوج میرساند که پاسخی متقابل به روایت سکولار غربی است؛ روایت سکولاری که به دنبال عقل محض و فضای گفتمانی عمومی عاری از دین است.
او نقد خود را از سنت سکولار غربی با نقد و بررسی اثرات جهانی شدن بر جامعه انسانی بسط و شرح میدهد. او دو مشکل اصلی ایجاد شده توسط مدرنیته سکولار غربی را از هم تمیز میدهد: اولاً مدرنیته سکولار غربی زندگی اقتصادی را بر اساس سرمایهداری بازار آزاد بالاتر از اصل خیریه ارزشگذاری میکند و شکل میدهد؛ ثانیاً مدرنیته سکولار غربی که در حال جهانی شدن است، دانش فنی را به ادراک وسیعتر دانش انسانی ارجح میداند.
این دو نظام ارزش که توسط سنت سکولار غربی مرجح شمرده میشوند، فرد را در موقعیت حاکم بر طبیعت قرار میدهند. عبدالرحمن ادراک غربی از مدرنیته را با مفهومی از امانتداری که در آن مردم میباید از سیاره و ساکنانش محافظت کنند، معکوس میکند. سخنان مخالف عبدالرحمن در برابر روایتهای غربی در این سه کتابش به مثابه رهیافتی روششناختی است. رهیافت او یک روش بازسازیکننده/ واسازیکننده است که ابتدا یک مشکل غامض را درون سنت سکولار غربی شناسایی میکند. او سپس مسئله غامضی را که در مفهوم مرکزیاش دارای مشکل است واسازی میکند و آنگاه آن را با دیدگاهی اسلامی که هسته آن اخلاق و عمل اخلاقی است، جایگزین میکند.
مفهوم موردنظر عبدالرحمن از مدرنیته اسلامی، با شناسایی آنچه او سه عنصر اساسی مدرنیته سکولار غربی میداند، آغاز میشود: بلوغ، انتقاد و جهان شمولی. اصل اول، یعنی بلوغ، اصرار بر استقلال در تفکر برای خود بدون پذیرش کورکورانه حقیقتی است که به وسیله دیگران مشخص شده است. او تأکید میکند که کمبودِ جدی استقلال اندیشه است که جهان اسلامی / عربی را از ایجاد و گسترش رهیافت اسلامی منحصربهفرد در مسائل مدرن به دور نگه داشته است.
مدرنیته اسلامی عبدالرحمن بر اساس دو سنگ بنای بلوغ اندیشه ساخته خواهد شد: استقلال و خلاقیت. استقلال بهعنوان نخستین سنگ بنا، به معنای خودمختاری از تفسیر انحصاری غرب از مدرنیته است [ارائه تفسیری مستقل از تفسیر غرب برای مدرنیته]. او تأکید دارد که تفسیر غرب از مدرنیته ، غرب را به نهادی نواستعماری در جهان عربی/اسلامی بدل کرده است. سنگ بنای دوم، که عبدالرحمن در آغاز کتابش به آن اشاره میکند، خلاقیت در تفکر فلسفی است که اجازه میدهد تا تجدید نظر خلاقانه و تفسیر مجدد اخلاق اسلامی سنتی، صورت گیرد و بر اساس آن میتوان در مبارزه با نقصانهای سرمایهداری جهانی و ماتریالیسم وارد عمل شد.
اصل دوم در سنت سکولار غربی، یعنی انتقاد، به دنبال تغییر دیدگاه یک فرد از باور تغییرناپذیر به حالت تردید بحرانی است. سنت غربی، از طریق این ارزش، علوم طبیعی را بهعنوان قاضی نهایی برای تصمیمگیری اجتماعی و استدلال اخلاقی قرار میدهد. خرد ابزاری، ارزش بنیادی برای جامعه و نهادهایش میشود. او دو رکن را شناسایی میکند که انتقاد را در نظام ارزشهای غربی وارد میکند. تمایز بهعنوان رکن اول، دانش، فرد و جامعه را در حوزههای جداگانه ازقبیل قانون، اخلاق، علم و هنرها تقسیم میکند. این امر همچنین منجر به سکولاریزاسیون نهادهایی میشود که خود به تقویت تبلور روایت دوگانهگرای غربی از «جدایی عقل از وحی» و «سیاست از دین» کمک میکنند.
عقلانیت بهمثابه رکن دوم، سنت مذهبی را خارج از حوزه عمومی قرار میدهد. عبدالرحمن در مخالفت با این رویکرد غرب، بر ایدهای گسترشیافته از عقلانیت تأکید میکند. درک کاملتری از مفهوم مورد نظر او درباره خرد بسطیافته در کتاب وی با عنوان پرسش از اخلاق: کمک به نقد اخلاقی مدرنیته غربی (۲۰۰۰) یافت میشود. در ادراک عبدالرحمن از مدرنیته اسلامی میباید از خردی بسطیافته استفاده شود؛ چراکه الزامات اخلاقی راهنمای عقل است و اخلاقیات بهعنوان پیششرط اولیه پیش از استفاده از عقل مطرح میشود.
جهانی بودن [بهعنوان] اصل نهایی مدرنیته، استدلال میکند که پیشرفت بر مبنای تغییرات طبیعی و لازم از [امر] خاص به [امر] جهانی است.
سپس جهانی شدن درون مدرنیته سکولار غربی فرایندی است که تفوق یافتن و خاص بودگی را هم درزمینه اجتماعی و هم درزمینه متافیزیکی از میان میبرد. عبدالرحمن مانند دو عنصر قبلی، دو رکن را شناسایی میکند که جهانی بودن را حمایت میکنند: رکن اول، یعنی توسعهپذیری، فرایند مدرنیته را توصیف میکند که عقلانیت بهمثابه ارزش گفتمانی مرکزی فراتر از حوزه فلسفه در تمامی زمینههای اندیشه، علم، دین، هنرها، حقوق و اقتصاد وجود دارد.
این گسترش مدرنیته سکولار غربی پس از آن، رویکردهای غیرسکولار در همه زمینههای تحقیق فکری و سیاستهای عمومی را نادیده میگیرد. رکن دوم، یعنی عمومیت، به شیوهای مشابه به گسترش [مدرنیته سکولار غربی] میپردازد. جایی که عقلانیت فراتر از منشأ فلسفی خود در درون دیگر رشتهها گسترش مییابد، مدرنیته سکولار غربی نیز بهصورت مشابهی فراتر از مرزهای غربی خود درون سنتها و فرهنگهای غیر غربی بسط مییابد. مدرنیته سکولار غربی به پارادایم جهانی بدل میشود که تمام فرهنگها و سنتها میباید خودشان را در آن حل کنند.
قابلیت جهانی شدن که در قلب مدرنیته غربی است، بسیار علاقه دارد تا بسیاری از پروژههای عبدالرحمن را که در این سه کتاب مطرح کرده، به مبارزه بطلبد. تأکید او برای داشتن حق اساسی اختلاف در برابر جهانیسازی مدرنیته هژمونیک [در حقیقت] تأسیس حق بنیادی و مرکزی انسان برای آزادی اندیشه است. مدرنیته اسلامی او در پی جهانی شدن ایده اخلاق و همبستگی با دیگران است. این [امر] اجازه میدهد که برای احترام به دیگران با توجه به فرهنگها و فلسفههای خاص خودشان که ریشه در اخلاق عملی دراد، به تفسیر مستقل و خلاقانه از مدرنیته بپردازند.
نکات نهایی
خلاصهای که در این بررسی مختصر ارائه دادم، تنها بر اساس هسته این متون است. بههمینترتیب ایدههایی که در این سه کتاب مورد بحث قرار گرفتند، میتوانند در متون دیگر موجود در مجموعه غنی [آثار] عبدالرحمن یافت شوند. متن چهارم، پرسش از اخلاق: مشارکت در نقد اخلاقی مدرنیته غربی (۲۰۰۰) بهراحتی میتواند به سهگانه مورد بحث در این بررسی اضافه شود. بسیاری از ایدههایی که در این آثار یافت میشود، پاسخ به پرسشهایی است که ابتدا در این متن مطرح شدهاند؛ پرسش مرکزی این است: جایگاه اخلاق در جامعه جهانی قرن ۲۱ چیست؟ موفقیت در پاسخ به این پرسش، در خود پرسش قرار دارد.
اهمیت این آثار درزمینه تفکر اسلامی هم در منحصر به فرد بودنشان است و هم در رویکرد یگانهشان در پرسش از معنای مسلمان بودن در مواجهه با مدرنیته سکولار غربی هژمونیک. این پرسش در اندیشه اسلامی مدرن، مرکزیت داشته است. عبدالرحمن [دراینزمینه] آوایی تازه و مسیری از پژوهشها را فراهم میآورد که برای نسلهای آینده دانشمندان مسلمان مفید خواهد بود. بهصورت مشابه آثار وی نیز مورد توجه محققان غربی ازقبیل السدیر مکاینتایر، چارلز تیلور و مایکل سندل و تمام دانشمندانی است که درزمینه گفتوگوی میان فرهنگی و اخلاق گفتمانی مشغول به کار هستند.
متأسفانه او در غرب نادیده گرفته شده و اکثر آثار وی نیز به زبانهای غربی ترجمه نشدهاند. طاها عبدالرحمن نقطه شروعی امیدوارکننده برای کسانی است که تمایل به توافق میان فرهنگها دارند و مخالف تحریک برای برخورد تمدنها هستند.
انتهای پیام/